ببین تو برای من مثل خواهر میمونی
فاصله سنی مون کمی زیاده
ببین من یه بیماری دارم که نمیتونیم باهم بمونیم
>>>برای خوندن بقیه به ادامه مطلب برید<<<
نویسنده مطلب : هستی جون تایید شده توسط : امیرعلی
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
عکس عروسی مرحوم جهان پهلوان تختی | 0 | 245 | majid |
عکـــــــــــــــس لادن طباطبایی با مــــــار خانگیش در خیابان... | 0 | 211 | majid |
شکستگی آلت تناسلی مردان | 0 | 240 | amirali |
اموزش چک کردن انلاین یا افلاین بودن ای دی دیگران | 0 | 169 | amirali |
آموزش پاک کردن آیدی از ادلیست دیگران | 0 | 165 | amirali |
دانلود بهترین تقویت کننده سرعت اینترنت و مرورگر | 2 | 305 | amirali |
مــــــــــــــادر | 0 | 192 | amirali |
کلکل گل پسر و ناز دختر | 32 | 2331 | amirali |
اینطوری از پسرا تو وبکم شارژ ایرانسل میگیرن:+عکس((پست ویژه))مراقب خودتان باشید | 5 | 719 | cenotaph |
داستان کوتاه : قضاوت عجولانه | 0 | 196 | amirali |
به نظر شما این قلعه زیبا در کدام شهر واقع شده؟؟؟جایزه بگیرید | 0 | 225 | amirali |
آموزش PHP (بخش اول) معرفی PHP و قابلیت های آن | 0 | 176 | amirali |
نحوه ی ساخت پروفایل (ID مجازی) در یاهو مسنجر | 0 | 211 | amirali |
داستانی از روابط نامشروع پسر و دختر(دختران حتما بخونن!) | 0 | 433 | amirali |
جملات قصار از بزرگان | 0 | 242 | amirali |
ببین تو برای من مثل خواهر میمونی
فاصله سنی مون کمی زیاده
ببین من یه بیماری دارم که نمیتونیم باهم بمونیم
>>>برای خوندن بقیه به ادامه مطلب برید<<<
نویسنده مطلب : هستی جون تایید شده توسط : امیرعلی
چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت
رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود
برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان
دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از
امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه
برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني
نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه
رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو رو
ز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني ر
ا داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال
خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي
پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!
خری آمد به سوی مادر خویش
بگفت : مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشکل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد
بقيه ماجراي خواستگاري رو در ادامه مطلب بخونيد
تعداد صفحات : 2